هزاران سال پیش اولین آینه ها، آب درون برکهها و کاسهها بودند و بعد آدمیزاد فهمید میتواند شیشههای طبیعی آتشفشانی را بتراشد و جلا بدهد تا دنیا و خودش و ستاره ها را درون آن ببیند. گذشت و گذشت، پای فلز وسط آمد و آدمیزاد فلزهایی مثل مس را تراشید، صیقل داد و آینه ساخت، تا دویست سال پیش که اولین آینه های شیشهای امروزی ساخته شدند.
در خیالم میبینم که هزاران سال پیش در یک شب مهتابی یک انسان بالای سر برکهای ایستاده و دارد رمز تصویر خودش بین ستاره های درون برکه را حل میکند و بعد یاد میگیرد که میتواند آب را درون کاسهای بریزد و آینۀ برکه را با خودش هرجا که خواست ببرد و در هر جغرافیایی ستاره ها و مهتاب را به روی زمین بکشد.
حالا هزاران سال بعدتر، این منم که در ارتفاعات البرز، در جغرافیای اسطورهها، آینه ها را روی کوه میکارم و آسمان را به زمین میآورم.
یک شب تا طولانیترین شب سال مانده است. آینه ها را در خانه با دقت از هر لکی پاک کردم که برای همۀ ستاره ها جا باشد. کودک که بودم هر زمستان عمویم برایم انار میآورد. دوستی داشت اهل ساوه و خوب میدانست برادرزادهاش چطور شیفتۀ صدای شکافته شدن پوست انار در طولانیترین شب سال است. انارها را بین ستاره ها و یا شاید ستاره ها را بین انارها میچینم. یلدا را با هم سر خواهیم کرد.
پینوشت: هم زمان با طولانیترین شب سال در نیم کرۀ شمالی، در نیمکرۀ جنوبی بلندترین روز سال است. زمستان ما تابستان نیمۀ دیگر زمین است و این به خاطر زاویهای است که مدار گردش زمین به دور خودش به نسبت مدار گردش به دور خورشید دارد.
نظرات
زهرا عطایی