سلام و صد سلام!
از سال ۹۶ تا ۹۸ چند سفر داشتم به خراسان جنوبی و دیدم زندگی به سبک زعفران چگونه است و در این روزهای کرونایی و خانه نشینی فرصت کردم در یک ویدیوی ۸ دقیقهای برای شما هم، داستان آن چند سفر را تعریف کنم.
ویدیو را ببینید و بعد که در عطر زعفران غرق شدید ادامهی متن را بخوانید تا بیشتر با زندگی به سبک زعفران آشنا شوید.
زعفران، این عجیب قشنگ، که پاییز گل میدهد و زمستان سبز میشود و بهار، خزان میکند. رسمش با همه فرق دارد، اگر به او دل بدهی باید همۀ عادتهای گذشتهات را کنار بگذاری تا برایت دنیای جدیدی بسازد و معنی فصلها و زمانها را عوض کند. خاقانی میگوید:
تیغ خورشید از جهان پوشیدهاند
در هوا خِفتان از آن پوشیدهاند
زعفران در شب شود رنگین و باز
شب به رنگ زعفران پوشیدهاند
همین چهار تا مصرع توضیح میدهد که چطور شب و روزت در دوستی با زعفران جابهجا میشود. البته برای من این شرایط آشنا بود، من سالهاست که در گوشه و کنار این دنیا با ستارهها قرار میگذارم.
انسانها به جغرافیایی که در آن زندگی میکنند شبیه هستند. زعفران قوانینی دارد که برای زندگی دیوار به دیوار با او باید قوانین را رعایت کنیم. من همیشه زعفران را در مزارع کشاورزان واقعی ملاقات کردم و داستانهای من از زعفران، در پروسهی تولید زعفران به صورت کارگر و کارفرما و کارخانه ممکن است صحت نداشته باشد.
من هر چه میگویم از خانوادههایی است که زعفرانکاری، شغل آبا و اجدادیشان است و بر سر و روی زعفران عشق میریزند و پر از تجربههای زیستی در کنار زعفران هستند.
کشاورز نظم و برنامهای دارد که طبیعت آن نظم را برایش نوشته است. نظمیکه خیلیاز ماها در زندگی شهری به دنبالش هستیم و از این مشاور به آن مشاور میرویم تا خودمان را از سردرگمی نجات دهیم، ما در شهرها کتابهای با عناوین تمرکز و کار عمیق و رمز موفقیت و … میخوانیم که یاد گیریم چطور در کارمان دقیق و عمیق باشیم و سر وقت همه چیز را به ثمر برسانیم، که آن هم خیلی وقتها جواب نمیدهد.
اگر درست کار کردن این همه کتاب میخواهد، چطور یک خانوادهی کشاورز که کتاب هم نخوانده است، چند محصول با زمانهای کاشت، داشت و برداشت متفاوت دارد و به همه سر وقت و دقت میرسد؟
تازه در کنارش مرغ و خروس و دام و خشک کردن سبزی و بچهها و رسیدگی به خانهی کاهگلی و… اووووووو تا صبح میشود شمرد!
گاهی در تماشای زندگیهای واقعی روستایی، احساس میکنم ما امروزیها مسیر را داریم اشتباه میرویم. باید در روستاها بگردیم و یاد بگیریم. اشتباه نگیرید! نمیگویم شهری نشویم در روستا بمانیم. انتخاب سبک زندگی هر کسی با خودش است. حرفم این قول معروف است: آنچه خود داریم ز بیگانه طلب میکنیم.
اگر در روستاها و زندگیهای بومی و فرهنگهای اقوام عمیق بشویم، برای زندگی شهریمان هم کلی درس دارند. اما همۀ خانوادههای روستایی هم منظورم نیست! بعضی از خانوادههای روستایی، در بین شهر و روستا گیر کردهاند.
باز هم به یک قول معروف مراجعه میکنم: آمدند راه رفتن کبک یاد بگیرند و راه رفتن خودشان هم یادشان رفته است.
تازه اگر ما شهر و نظام شهرنشینی درستی داشته باشیم که بتوانیم آن را الگو قرار دهیم. برای همین است که از کلمهی واقعی زیاد استفاده میکنم. روستای واقعی، روستایی واقعی، کشاورز واقعی، شهری واقعی. بیایید با یک مثال، واضحتر بگویم یعنی چی که باید در روستاها بگردیم و یاد بگیریم؟
با چند دوست و استاد عزیز در روستای کُرُ در خراسان جنوبی بعد از برگشتن از زمینهای زعفران مهمان فاطمه خانم بودیم.
در خانهی فاطمه خانم چیزهای زیادی بود که باید با دقت به آنها توجه میکردیم، یکی از آنها این زیر اندازی است که در عکس پایین میبینید.
فاطمه خانم روی گونی برنج این نقشها را دوخته بود. در نتیجه، این زیر انداز، پلاستیکی و ضد آب است. فاطمه خانم میگوید این زیر انداز برای حمام است. یعنی جای همان پادری پلاستیکی که ما امروز برای حمام و دستشویی میخریم.
حالا فرق این با آن کارخانهایها چیست که اینقدر خاص شده است!؟
فاطمه خانم در حقیقت کار بازیافت را انجام داده. از گونی که عمرش به عنوان وسیلهای برای حمل برنج تموم شده با چاشنی هنر استفادهی جدیدی خلق کرده است.
فاطمه خانم با این شیوهی زندگی، زباله کمتری تولید میکند و عمر همه چیز را طولانی میکند و منابع کمتری از کرهی زمین را استفاده میکند. فاطمه خانم بدون آنکه خودش بداند شیوهای از زندگی را دارد که بسیار دوستدار محیط زیست است، کتاب هم نخوانده و این شیوهی زندگی مادرش است.
به نظر من وظیفهی ما شهریهای درس خونده این است که شیوههای پایدار زندگی را ببینیم و یاد بگیریم و با کمی تغییر به شهرها بیاوریم و به کارخانهها و صنعتها ببریم.
همه میدانیم دیگر این روزها ماجرای محیط زیست یک دغدغهی شیک و فانتزی نیست! داریم با چشمهای خودمان آسیبهای جدی که به زمین وارد شده را میبینیم. حالا که گذشتگان ما شیوهی زندگی به مراتب درستتری از ما داشتند چرا نباید از آنها یاد بگیریم و با چاشنی دانش روز بیاوریمش در زندگیهایمان!؟
تازه این فقط نگاه از دریچهی محیط زیست به زندگی فاطمه خانم است. از دریچههای هنری و فرهنگی و اجتماعی و… هم میشود خیلی چیزها از زندگی فاطمه خانم یاد گرفت.
باشد سر فرصت باز هم از این قصهها دارم برایتان. به امید اینکه هر روز بیشتر از قبل ایران را بشناسیم، درست بشناسیم.
سبک زندگیتان زعفرانی باد.