گزینهها را بررسی کردیم و آخر سر رسیدیم به اینجا، نخلستان و شالیزار برنج قصرقند بلوچستان شهری که من خاطرات بسیار زیبایی در آن دارم. سه روز قبل از خورشید گرفتگی به این شهر آمدم. هر روز ساعتی قبل از طلوع آفتاب، برای عکاسی و تماشای کار کشاورزان به زمینهای برنج، میان نخلها میآمدم.
روز اولی که آنجا بودم، این زمین را شخم زدند. روز بعد هم کاشتند و در روز خورشید گرفتگی، کارشان با این زمین تمام شده بود و به سراغ شخم زدن زمین دیگری میرفتند. با همان دقت که مراحل خورشید گرفتگی را تماشا کردم، تمام مراحل کار روی این زمین را هم تماشا کردم.
هر مرحله و هر لحظه از کارشان برای من، یکی از مراحل خورشید گرفتگی را یادآوری میکرد. مثل خورشید گرفتگی، کار این کشاورزان هم شروع و اوج و پایانی داشت و بعد دوباره انتظار برای فصل بعدی، و برای من، گرفت بعدی.
در این سرزمین همان قدر که آسمان بکر است زمین هم بکر است. من شبهای زیادی را در باغهای انبه و نخل این شهر برای عکاسی از آسمان سپری کردم.
در بیست مرداد هفتاد و هشت، خورشید گرفتگی جزیی، مثل همین کسوف از این منطقه دیده میشد، به گمانم هر کسی که بیست و یک سال پیش همین صحنه را در آسمان از همینجا دیده است روی زمین، همین مردم و منظره و فرهنگ را دیده است و حتی کسوف قبلی و قبل تر را.
این سرزمین به آرامی در حال رشد است، خیلی عمیق و آرام. اگر کرهی زمین بماند، این فرهنگ میتواند به اندازهی سن همین خورشید هم عمر کند. این سرزمین به من آموخت شرط پایداری، آهستگی است. آهسته میتوان پیوسته بود.
نوشتهام در سایت در مورد خورشید گرفتگی ۱۳۹۹
اینجا هم آموزش عکاسی از خورشید گرفتگی
ویدیوهای بیشتر را در چنل یوتوب تماشا کنید.