در وقت خداحافظی، حال آدم به مویی بند است. همه چیز عزیزتر میشود، رنگینتر و خوش عطرتر.
کولهام را بسته بودم و مثل بقیهی مردم آمده بودم به بالاترین خیابان شهر، با این تفاوت که آنها میمانند و من ساعتی بعد از تماشا، از این شهر خداحافظی میکنم. در وقت خداحافظی باید راه هر عزم نو را بر خود ببندی. دو طرف خیابان باریک و شیبدار پر از ماشین بود. پسر بچهای کنار ماشین پدرش ایستاده بود. مادربزرگی، با یک دستبافتِ پشمی به تن، در ایوان نشسته بود.
سردم بود. کاپشن گرمترم را، ته کوله گذاشته بودم. رنگ گرگومیش و چشم انتظاری و سرما، مویی را که حالم به آن بند بود، پاره کرده بود. ای کاش امروز تازه داشتم میآمدم. در وقت خداحافظی، طوفان تردید، آدم را مدفون میکند. ماهِ ناپیدا کمکم در افق پیدا شد.
ماه در سایهی زمین گم شده بود، در سایهی همان که شبانه روز به دورش میگردد، داشت از سنگینی سایه میگریخت، هر چه بالاتر میرفت سایه سبکتر میشد. او پیدا میشد و من پنهان. دوربینم را به دور گردن انداخته بودم و از جلوی صف آدمها و ماشینها میگذشتم و از گریختن ماه عکاسی میکردم، انگارهیچ کس مرا نمیدید، میتوانستم جلوی هر کسی که میخواهم بایستم و قاب جدیدی را ببندم.
نمیدانم ماه و سایۀ زمین این چنین همه را مبهوت کرده بوند و یا به راستی هنوز نرفته، همه با من خداحافظی کرده بودند. در وقت خداحافظی، باید چشم دلت را ببندی و فقط بروی. یک ساعت دیگر باید فرودگاه باشم. سعی میکنم حواس خودم را به چهرهها و ماه پرت کنم ولی مدام این جمله در سرم تکرار میشود، کاش امروز تازه داشتم میآمدم. پسر بچه از کنار ماشین پدرش فاصله گرفت و آمد طرف دیگر خیابان. مرد جوانی، در گاراژ خانه را باز کرد و پایههای صندلی را در برف فرو کرد و نشست به تماشای جمعیت.
فکر کنم مادر بزرگ سردش شده بود که دیگر در ایوان نبود. ماه بالاتر آمده بود و چیزی نمانده بود کاملا از سایه بگریزد. پدر، پسر را صدا زد، سوار ماشین شدند و رفتند. کم کم خیابان از ماشین و آدم خالی شد. مرد جوان هنوز روی صندلی نشسته بود. دیگر نه سایهای بود که خودم را سرگرمش کنم و نه چهرهای. مرد سری گرداند و وقتی مطمئن شد جمعیتی برای تماشا نیست، صندلی را از برف تکاند و در گاراژ را بست. خیابان خالی از آدمها و پر از خاطرات بود. دوربینم را گذاشتم درون کوله، نگاهی به ساعتم انداختم. اگر امروز تازه داشتم میآمدم، قطعا اینقدر همه چیز عزیز نبود.
پانوشت: سفر نروژ یکی از خاطرهانگیزترین سفرهای من است و عکسهای بسیاری از ماه، طبیعت و شفق قطبی اش ثبت کردهام.
اینجا هم یک ویدیوی کوتاه از این سفر