نیمههای شب است و همهی اهالی خانه خواب هستند.
یک لیوان چای میریزم و دو خرما میگذارم در یک پیشدستی و مینشینم پشت میز و چشم میدوزم به این عکس.
بخار چای بین من و مانیتور بالا میآید و میرسد به جلوی چشمانم. کلبه پشت مه پنهان میشود. بخار بالاتر میرود و مینشیند در آسمان. لیوان چای را بالا میآورم. کلبه از پشت مه بیرون میآيد و علفها آرام کشیده میشوند به زیر چانهام.
یک جرعه چای مینوشم. ابر آسمان را میپیماید. لیوان چای را میگذارم روی میز، سرم را میآورم پایین که به گلها نزدیکتر شوم. باد وارد دشت میشود. بخار چای از جلوی چشمانم دور میشود و به پشت مانیتور میرود و ابر به پشت کوه و گلها بازیشان میگیرد. گلها گردههایشان را در تمام دشت رها میکنند و صدای عطسهی من، مادرم را که در اتاق کناری خوابیده بیدار میکند.
ستارهها به پیداترین حالت خود رسیدهاند. هوا سردتر میشود. یک جرعهی دیگر چای مینوشم. شهابی از بالای مانیتور وارد آسمان میشود و وسط تصویر میسوزد. کلبه اصلا از جایش تکان نمیخورد، برعکس ستارهها که از یک طرف کوه بیرون میآیند و آن طرف دیگر، آسمان را به مقصد کلبه ترک میکنند. هوا سردتر میشود. از کشوی میزم یک بلوز گرم برمیدارم و میپوشم و دوباره مینشیم جلوی عکس.
دیگر راه شیری رسیده است به بالای سرم. احساس گرسنگی و خستگی میکنم، به ساعت روی میزم نگاه میکنم. صبح نزدیک است. یک عدد خرما میخورم. فانوس از تراس کلبه سو سو میزند و با صدایی خفیف، پت پت میکند و دود میزند. احتمالا نفت آن در حال تمام شدن است.
کم کم آسمان روشن میشود. ستارهها، یکی یکی آسمان را ترک میکنند و میرسند به کلبه. روزها را درون کلبه استراحت میکنند و شب دوباره از قلهی آسمان بالا میروند. یک عمر است که برای چشمان من و تو این کار را میکنند. یادم میافتد ما در شهرها با نور چراغها رمق صعود به قلهی آسمان را از ستارهها گرفتهایم.
هوا روشنتر میشود. ستارهای درون آسمان نمانده، کلبه هنوز سرجایش است. پردهی اتاقم را میکشم که اتاق را تاریک کنم و میرم درون کلبه که منم با ستارهها به خواب بروم، تا ببینم شب بعدی قرار است در جلوی کدام تصویر صبح شود.
اسم این کلبه ایرت است.
یک دوست اینجا زندگی میکند که ما مهمان او بودیم.
این کلبه در ارتفاعات شرق رشته کوه البرز قرار دارد. در یک منطقهای بسیار غنی هم از نظر پوشش گیاهی و هم حیات وحش. این کوهستان منطقهی حفاظت شده است و این خانه که چندین نسل است اینجا قرار دارد برای خانوادهای است که چندین محیط بان از آن خانواده بیرون آمده است.
به زودی ویدیوی سفرنامهی این عکس را منتشر میکنیم تا بیشتر با حال و هوای این کلبه و کوهستان آشنا شوید.
برای کاهش نویز و بالا بردن جزییات در این عکس، مخصوصا در زمینه، چندین عکس را با هم ترکیب کردم. روشن بودن زمینهی آسمان به خاطر این است که سحر شده است. کهکشان آندرومدا هم در پایین شهاب مشخص است.
آنسوی کلبه، یک راه باریک به کلبۀ عموی فریار دارد. ماجرای طبیعت حیرت انگیزش که با نور ماه روشن شده بود، شما را به وجد خواهد آورد!
هر منطقهای در طبیعت، متناسب با اقلیم و سبک زندگی ساکنان خود، خانۀ مخصوص به خودش را دارد! کویر و خانهای با خشت و گل، ییلاقات و چادر عشایر یا منِ مسافر و چادر در هر جا، هر کجا که میخواهد باشد! فقط آسمانش پر ستاره باشد!