در آخرین پیچ جاده، کت را تن کردم. سایه روی برفها، نور را تا نوک قله دنبال کرد و نور کوه را ترک کرد. سایه خود را روی ما و کوه پهن کرد. چند بار این آخرین پیچهای جاده را رفتیم و آمدیم، تا بالاخره روبروی آبشار زیر یک درخت پارک کردیم. محمد، ماشین را … ادامه خواندن رقصنده در سایه
برای جاسازی نوشته، این نشانی را در سایت وردپرسی خود قرار دهید.
برای جاسازی این نوشته، این کد را در سایت خود قرار دهید.